جدول لیگ برتر

ابزار هدایت به بالای صفحه

ابزار وبلاگ

دو داستان بامزه
 
life

 اتاق من

از همه چی وحشت داشت پس از پایان جنگ فکر میکرد همه میشناسنش وحتی با اینکه صورتش رو عمل کرده بود بازم راحت نبود.به یه شرکت سفارش ساخت یک اتاق غیر قابل نفوذ با دیوار و در فولادی رو تو زیر زمین خونش رو داد تا در نهایت ارامش باشه.اتاق امن رو ساختند وبا دفترچه راهنما تحویلش دادند.برای محکم کاری رمز دراتاق رو عوض کرد و گوشه دفترچش رمزی نوشت .اون شب رو تواتاق امن خوابید .صبح که بیدار شد درباز نشد یادش اومد باید رمز رو وارد کنه .اما دفترچش رو پیدا نکرد .یادش اومد دفترچه رو تو گاو صندوق مخفی تو طبقه بالا قایم کرده .خندش گرفت وشروع کرد مثل دیوانه ها به خندیدن .چندین سال از اون ماجرا گذشته وکسی دیگه اون مرد تنها رو بیاد نداره وخبری ازش نداره.اما اگر یکی یه روزی بتونه اون در باز کنه هنوزم صدای خنده های دیوانه وار اون مرد رو  میتونه بشنوه.

 

 

————————-

دریا بشدت طوفانی بود وصدای موجها وحشتناک  دل هر کسی رو میلرزوند.پیرمرد ماهیگیر به سختی دختر بچه رو به ساحل اورد و در حالیکه صورتش  از خوشحالی میدرخشید روی شنها افتاد. رو دختر کوجولو به ارامی چشماشو باز کرد و گفت متشکرم که جونم رو نجات د ادی .از خدا میخوام   هر ارزویی داری براورده کنه پیر مرد خندید و برای همیشه جشاشو بست ویه ارزو کرد.فردا ی اونروز همه  مردم جزیره با تعجب دیدند یه فانوس دریایی بالای صخره استوار نورافشانی میکنه و راه رو به کشتی های گمشده نشون میده.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







           
سه شنبه 22 / 5 / 1391برچسب:, :: 12:37
امیر قادری

درباره وبلاگ


ابزار رایگان وبلاگ

ثبت دامنه
نويسندگان



در اين وبلاگ
در كل اينترنت


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 13
بازدید ماه : 221
بازدید کل : 53779
تعداد مطالب : 31
تعداد نظرات : 4
تعداد آنلاین : 1